عشق مغرور دوست داشتنی ام این زمستان این سوز دلچسب و این
هوای نوبرانه تنها کنار تو با یک فنجان چای گرم می چسبد که بنشینم کنار شومینه و از
پشت پنجره هوای زمستان را تماشا کنم تو برایم مولانا بخوانی
ای که در باغ رخش ره بردی
گل تازه به زمستان بستان
من وجودم لبریز شود از تو آسمان ذوق کند برف ببارد ما بوسه بکاریم
ودنیا بالای سقف خانه ای که آدمهایش ماییم آهنگ عشق بنوازد ما برقصیم
و یکی شویم در آغوش هم..............
:: برچسبها:
دلنوشته لحظه قرار عاشقی,
|